چطور شد چادری شدم ؟
تقدیم بانوی باعفت زهرای اطهر 5 صلوات عنایت فرمایید
خدایا تورا سپاسگذارم از اینکه مارا بخشیدی بانویی با عفت چو زهرا و راهنمایی چون گل زهرا که اللهم عجل فرجش
روزگار چرخید و چرخید تا دوره سن تکلیفم رسید و شکر که قبل از آن هم حجاب با روسری را رعایت میکردم .
خواهرانم راسته که علاوه بر تربیت والدین و معلم ارتباط با مسجد هم در حجاب تاثیر گذار است .
من روزی در همان دوران ابتدایی طبق معمول که در مراسمات مسجد مهد یه ی تبریز شرکت میکردم دیدم بچه های همسن یا بلکه کوچکتر چادرسر کردند من
به مادر گفتم و ایشان فرمودند: باخوشحالی باشه برات چادری سفارش میدم بدوزند ولی من که صبرم قلیل بود و عجله داشتم که چادری شدن را تجربه کنم
روز فرداش که میخواستم برم مدرسه چادر مادرم رو پوشیدم وبا هزار مصیبت شیرین یه جورایی جم و جورش کردم که البته یه سر چادر زیر پام و سر دیگه
چادر تو دستم خلاصه آن روز مادرم شوق مرا به چادری شدن دیده بود همان چادر را اندازه من دوخت و از آن به بعد چادری شدم .
ومن چادری شدنم را مدیون صاحب الزمان هستم چون تو خونه ی ایشان بود که من به چادر علا قه مند شدم و این صد در صد بر اثر ارشاد آقابر من
بود که من با سن کم بدون اینکه کسی اجبارم کنه چادر را به عنوان حجاب انتخاب کردم .
وچون طبق ارشاد آقا چادری شدم همه جا مرا به خاطر حجابم تحسین میکردند که این تحسین ها هم بی تاثیر نبودند چرا که باعث تقویت حجابم میشد
که اینها حتما جزو برنامه های تثبیت حجاب آقا بر من بود . امید وارم خداوند لیاقتی عنایت فرماید تا هدیه ای که آقا به من عنایت
فرموده را تا آخر عمر حفظ کنم و خیانت در امانت نکنم ان شاءالله .
یه قدم (چادری شدن با تو) صد قدم به سمت خدا
همان طور که حجاب بیرونی بر درونی و بالعکس تاثیر داره
چادری شدن زینب گون هم کم کم ما رو به سوی کارهای خداپسندانه میکشه و چادر بر بسیاری از خطر ها چون دژ عمل می کنه, باور نمیکنی امتحان کن,
آخه عزیزم یه روز ساعت 2یا3 بعداز ظهر من که از حوزه به سمت خونه پیاده برمیگشتم تو راه دیدم موتور سواری که 2نفر هم ترکش نشسته بودن به
دختر خانمی که وضع مناسبی نداشت و مهمتر از آن بی چادر بود قصد تجاوز داشتن من که به آن دختر نزدیک شدم گفتم : خواهرمی برو تو یکی از این
مغازه ها به محض شنیدن صدایم دختر به من نگاه کرد و گفت با من تا دم در خانه ما همراهیم میکنی؟ از رو عاشقی به من نگفت که همراهیش کنم
بلکه از روی نیاز به چادر بود و من هم تا دم درشان همراهی کردم و آن موتور سوار دید که با فرد چادری همراه شده دمش رو گذاشت رو کولش و
رفت , آنجا فهمیدم که چادر من مثل دژ عمل کرد و همان دختر که شاید به خاطر حجابم به من چپ نگاه میکردو نزدیکم نمیشد تو اون لحظه به
اذن خدا همون دختر خودش چادر را نیاز دونست که از من خواست همراهیش کنم .
همه ما میدونیم که چادر بهترین پوشش است ولی بعضی هامون دنیا رو جدی گرفتیم و براش بزک میکنیم که ان شاءالله خداوند هدایتمان کند که
البته راه هدایت خدا بر همگان آزاد است و این خود ما هستیم که راه را بن بست کردیم که مطمئنا چون خود ما راه رو بستیم پس میتونیم به
راحتی بازش کنیم که فقط با کمی تغییر در خو د ,میسر است .